وانیا جونیوانیا جونی، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

با شکوه ترین هدیه ی خدا

دخترکم ؛ محبوبم

نمی دانی چشمانت با من چه می کند !

وقتی که نگاهم میکنی، چنان وجودم می لرزد که حس میکنم

چه قدر زیباست فدا شدن برای عمق بی پایان چشمان سیاه تو

عکس آتلیه 9 و 10 ماهگی ناز دار خانوم ما

وانیای دوست داشتنی من مامانیو ببخش که دیر به دیر به خونه مجازیت سر میزنه اما امروز دو تا عکس جیگر و مامان کش ازت میزارم عکس آتلیه پایان 9 ماهگیت که 16 مهر ماه ازت گرفتیم و عکس پایان 10 ماهگیت که 18 آبان ماه بردیمت آتلیه و  آدم میخواد فرشته ی توی این عکس رو درسته قورت بده نگاه زیبای تو صدای قشنگی دارد . . . من عاشق لحن نایاب چشمانتم دخترک ماه روی من         تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی    مثل اشعار اهورایی باران پاکی  و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی ...
30 آذر 1393

عکس آتلیه 8 ماهگی خوشگل خانوم

عشق شیرینم ؛ روز 18 شهریور با بابایی بردیمت برای گرفتن عکس پایان 8 ماهگیت سر راه میخواستیم کیک بگیریم اما کیک کوچیک پیدا نکردیم و مجبور شدیم دو تا کیک لقمه ای بگیریم و کنار هم بزاریم برای عکس روز 20 شهریور هم رفتیم از بین عکسهات یکی رو انتخاب کردیم برای چاپ و اینم عکس بی نظیر و زیبای فرشته کوچولوی خوشگل ما   لا حول و لا قوه الا بالله ...
4 مهر 1393

عکس آتلیه 7 ماهگی زیبا روی ما

فرشته کوچولوی بی نظیر مامان و بابا  ؛ طبق معمول هر ماه پایان 7 ماهگی هم رفتیم آتلیه اما این بار برای اینکه عزیز دل مامان اذیت نشه فقط یه عکس ازت گرفتیم. فایل عکست رو موقع تحویل یادمون رفت بگیریم فعلا عکسی که از روی عکست گرفتیم رو میزارم تا دفعه بعد که رفتیم فایل عکست رو بگیرم. برای اولین بار این سری موقع عکس گرفتن خندیدی ، مامان فدای خنده های شیرینت .     ...
17 شهريور 1393

چکاپ نازدار خانوم

عزیزک مامان ببخشید که یه خورده دیر دارم برات می نویسم نازنین دخترم میدونی که مامانی و بابایی هر ماه می برنت پیش خانوم دکتر برای چکاپ شانزدهم  مرداد ماه رفتیم برای چکاپ پایان 7 ماهگیت که شکر خدا همه چیز خوب بود وزن:9950   ،  قد : 72  ، دور سر :42 خانوم دکتر گفت همه چیز دخملی خوبه فقط یه کوچولو وزنش زیاده و باید کمتر برنج بریزم توی سوپش و کره هم استفاده نکنم برای سوپت قرار شد ماش و عدس و سبزی و کدو حلوایی و ... بریزم توی سوپت بازم مثل دفعات گذشته اینقدر شیرین بودی توی مطب و خوردنی که خانوم دکتر کلی نازت کرد و موقع برگشتن هم منشیش رو فرستاد دنبالمون که پول ویزیتت ر...
17 شهريور 1393

عکسهای آتلیه 6 ماهگی پرنسس من

وانیای مامان ؛ روز 18 تیر ماه برای ماهگرد ششم شما        برای بار دوم بردیمت آتلیه  اول رفتیم خاله جون و مهیار رو از خونه شون گرفتیم بعد رفتیم کیک و شمع برات خریدیم و بعدش هم رفتیم آتلیه بابایی چون شاگرد داشت نتونست بیاد فقط ما رو رسوند و برگشت ، رونیکا جون هم قرار بود نیم ساعت بعدش با دایی جون و زن دایی جون بیاد تا عکس سه نفره ازتون بگیریم. بازم مثل بار اول هر چی من و خاله جون و آقا و خانوم عکاس   حنجره مون رو پاره کردیم دخترک دلبند ما یه لبخندک هم نزد. فکر کنم یه کمم خسته شده بودی منم هر چی بهشون میگفتم باز میگفتن نه بزار این ژست رو هم بگیریم . خلاصه بعدش هم رون...
2 مرداد 1393

رونیکا ( جیگل عمه )

دخترک محبوب من : از مهیار جون برات گفتم که میشه پسر خاله شما و عسل خاله جونش امروزم از دختر دایی جونت میگم که جیگل عمشه  آره رونیکای ناز و مهربون و خوشگل و شیرین زبون که عاشق شما هم هست       جیگل عمه الان 2 سال و 3 ماهشه فداش بشم که عاشق وانیا جونه  زن دایی جون فاطمه میگه رونیکا جون از صبح که بیدار میشه تا شب توی خونه ورد زبونش وانیا جونه وقتی هم که شما رو میبینه دائم در حال بوسیدن سرت و دستات هست چون همون اول اول بهش گفته بودیم نباید صورت نی نی ها رو بوسید باید سر و دستشون رو بوسید جیگل عمه که فداش بشم هیچوقت صورتتو نمیبوسه دستتو میبوسه و با او...
30 تير 1393

به من بگین خوشبخت

به من بگین خوشبخت… به من بگین خوشبخته خوشبخت… خوشبختی مگه چی میتونه باشه جز باز کردن هر صبحه چشمام توی چشمهای یک فرشته؟ خوشبختی مگه چیزی غیر از بو کشیدن هر روزه بهشته؟ خوشبختی مگه غیر از آغوش گرفتن نعمت خداست؟ خوشبختی مگه غیر از داشتن محبت خداست؟ پس به من بگین خوشبخت.     من فرشته ای دارم که هر روز صبح چشمام رو توی چشمای قشنگش باز میکنم. من فرشته ای دارم که هر وقت کنارم میاد بوی شیر و عرقش دست کمی از بوی بهشت نداره برام. من فرشته ای رو در آغوش میگیرم که جز نعمت و رحمت چیزه دیگه ای نیست. من فرشته ای دارم که دلش برای من و آغوش م...
27 تير 1393

عکسهای آتلیه 5 ماهگی زیبا روی من

دختر خوشگلم ؛ همیشه دوست داشتم تا یکسالگی هر ماه ببرمت آتلیه اما خب قسمت نبود تا 5 ماهگی یعنی قسمت که نمیشه گفت همه چیز دست به دست هم میداد تا نشه. ماه اول که نفس من توی بیمارستان بود. ماه دوم که کلا فقط یه بار از خونه آوردیمت بیرون اونم برای دکتر. ماه سوم که آلرژی فصلیت شروع شده بود و جرات نمیکردیم بیاریمت بیرون. ماه چهارم برات وقت گرفتم اما درست یه روز مونده به وقت آتلیه سرما خوردی وقتت رو انداختیم برای چند روز بعدش اما خب بعد از تموم شدن سرماخوردگیت واکسنت رو زدیم و 2-3 روزی هم برای اون بیحال بودی و یهو دیدیم 10 روزی گذشته از 4 ماهگیت اینه که گفتیم از 5 ماهگی به امید خدا شروع کنیم. و ...
26 تير 1393

عشق خاله

دختر نازم ، شما یه پسر خاله جیگل و ماه داری   به اسم مهیار جون که عشق خاله ست.   مهیار جون هم یه وبلاگ داره که من اونو براش مینویسم امروز هم بعد از مدتها رفتم تا یه مطلب داخلش بنویسم / http://mahyarasal.niniweblog.com/ بعدنا میتونین دو تایی با هم بشینین و وبلاگ هاتون رو بخونین   فدای هر دوتون بشم. مهیار جون ؛ خاله جون عاشقته ...
21 تير 1393